قلمرو اول رسالت ـ یعنی دریافت و ابلاغ وحی ـ با آمدن قرآن پایان مییابد و پس از رسول خدا احکام و دستورات جدیدی بعنوان وحی از طرف خداوند نمیآید؛ زیرا با وجود کتاب الهی در میان مردم و محفوظ ماندن آن از تحریف و دگرگونی، دیگر به ارسال وحی و کتاب آسمانی جدید نیازی نیست؛ بنابراین نبوت پایان مییابد و پیامبر اعظم خاتم النبیین میشود.
سه قلمرو دیگر از قلمروهای رسالت پیامبر به زمان ایشان اختصاص ندارد و به همان دلایلی که در زمان ایشان، جامعه به پیشوایی عالم و معصوم نیازمند است، پس از ایشان نیز نیازمند چنین پیشوایی است که آیات قرآن کریم و احکام دین را تبیین کند، با زمامداری عادلانه خویش جامعه توحیدی را رهبری کند و با ولایت معنوی، واسطه فیض و رحمت الهی به مخلوقات و مردمان باشد و به خصوص، دلهای مستعد و آماده را با ارتباط باطنی خود، به مراحل بالای کمال و معرفت رساند. پس، همانطوریکه پیامبر اعظم (ص) با علم و عصمت خود نگهبان دین و رهبر مردم بود، باید خدای متعال کسی را که در اوصاف کمال و عصمت مانند ایشان باشد، بجای وی بگمارد که معارف و احکام دین را نگهبانی کند و مردم را رهبری نماید.
اگر خوب توجه کنیم، نیاز به امام پس از پیامبر نه تنها از بین نمیرود، بلکه بیشتر هم میشود؛ زیرا با گذشت زمان و گسترش سرزمین اسلامی و مواجهه با مکتبها و فرقهها و اندیشههای مختلف، مسائل جدید و طرز فکرهای گوناگون بوجود میآیند. همچنین روابط اجتماعی مرحله به مرحله پیچیدهتر میشود و حیات اجتماعی به احکام و قوانین جدیدی نیاز پیدا میکند که بدون وجود یک مفسر معتبر وحی، پاسخگویی صحیح به این نیازها ممکن نیست. همانطور که در زمان پیامبر صرف مراجعه به قرآن کافی نیست و باید از رهیری و راهنمایی پیامبر بهره برد، در دورانهای بعدی نیز توجه به راهنماییهای امام معصوم و پیروی از دستورات او در کنار دستورات قرآن کریم و پیامبر اعظم ضروری است به همین جهت بود که رسول خدا در کنار قرآن کریم از میراث گرانقدر عترت ـ که توضیح آن بعداً خواهد آمد ـ سخن گفت و فرمود که پیروی از این دو همیشه مسلمانان را از گمراهی حفظ میکند و این به زمان اولیه پس از پیامبر اختصاص ندارد.
لیست کل یادداشت های وبلاگ?